بدفهميهاي رايجي در مورد هيپنوتيزم وجود دارد. بعد از اين كه ارتباط حاصل ميشود درمانگر اطلاعات زير را براي آموزش و مطمئن ساختن درمانجو در مورد اين بدفهميها استفاده ميكند :
اسطورة اول : هيپنوتيزم يك جور خواب است : زماني، هيپنوتيزم حالتي شبيه خواب تصور ميشد. در حقيقت، واژة هيپنوتيزم از ريشة يوناني هيپنوتيكس به معني خواب كردن گرفته شده است. اغلب هيپنوتيزورها، تلقين خواب را به عنوان بخشي از شيوة القاء هيپنوتيزمي به كار ميبرند. پيوندي كه بين مفهوم خواب و هيپنوتيزم تدريجاً به وجود آمده، مايه تأسف است. مردم اغلب چنين انتظار دارند و يا چنين ترسي را دارند كه در حين هيپنوتيزم از خود بيخود خواهند شد در صورتي كه هيپنوتيزم، خواب نيست بلكه بيشتر شبيه حالتي است كه در آن توجه بسيار زيادي به يك چيز بدون توجه به چيزهاي ديگر ميشود. تلقين هيپنوتيزمي ميتواند براي ايجاد هشياري، تمركز و نيز تنآرامي و خواب آلودگي بكار برده شود. حتي زماني كه شخص توسط تلقين خواب به حالت خلسه ميرود در اين وضعيت نيز حالتي شبيه خواب را تجربه نميكند. آزمايشاتي كه در آنها پاسخهاي فيزيولوژيكي سنجيده ميشوند نشان ميدهند آزمودني هايي كه تجربة خلسه را گزارش ميكنند معمولاً نشانهها و علائم بيداري تن آرام يافته را از خود نشان داده و نشانههاي حال خواب را نشان نميدهند. (رك : ويتز نهفر 1963) براي اين كه از تقويت اين بدفهمي كه هيپنوتيزم يك جور خواب است، جلوگيري كنيم توصيه ميشود در طول تلقين هيپنوتيزمي بجاي خوابآلودگي، تنآرامي تلقين شود.
اسطورة دوم : شخص ممكن است از هيپنوتيزم بيدار نشود : از آنجايي كه هيپنوتيزم نوعي خواب نيست بنابراين شخص مجبور نيست در مورد بيدار شدن نگران باشد. معمولاً هيپنوتيزم دربرگيرندة يك جور احساس خوابآلودگي و يا تنآرامي است، گرچه با توجه به نوع تلقيناتي كه داده ميشود ميتواند حالتي كه توأم با بيداري و هشياري باشد ايجاد گردد. براي پايان دادن به تجربة هيپنوتيزمي نهايت كاري كه لازم است اين است كه به فرد موردنظر تلقين هشياري و دستور باز كردن چشمانش را بدهيم.
شخص ميتواند برحسب اتفاق در طول هيپنوتيزم به خواب طبيعي رود كه در آن بخوديخود بيدار گردد. به خواب رفتن معمولي زماني صورت ميگيرد كه شخص خيلي خسته يا خيلي ملول باشد. به خواب رفتن در طول هيپنوتيزم اهميت بيشتري از به خواب رفتن در حين تماشاي تلويزيون ندارد.
اسطورة سوم : هيپنوتيزم ميتواند براي وادار كردن افراد به انجام اعمال ضد اجتماعي بكار برده شود. مطالعات پژوهشي به طور ضمني نشان داده است كه هيپنوتيزم ميتواند در واداشتن افراد به اعمال و رفتار خطرناك و ضداجتماعي نقش داشته باشد ولي در آزمايشاتي كه در آنها گروههاي گواهِ مناسب به كار گرفته شدند، معلوم شد كه بسياري از آزمودنيهاي هيپنوتيزم نشده مثل آزمودنيهاي هيپنوتيزم شده، نسبت به دستورالعملهائي كه آنها را وادار به انجام اعمالي ميكرد كه ظاهراً براي خود فرد و يا ديگران مضّر بودند، فرمانبرداري نشان دادند. اُرن و اوانس (1965)، فرمانبرداري آزمودنيهاي هيپنوتيزم شده و هيپنوتيزم نشده را چنين شرح دادهاند كه چون آزمودنيهاي موردنظر چنين فرض ميكنند كه احتياطهاي مناسب در مطالعات علمي در جهت تضمين عدم آسيبرسي به فرد اتخاذ ميگردد بنابراين از دستورالعملها پيروي ميكنند. اُرن و اوانس توسط بررسيهاي بعد از آزمايش، كشف كردند كه اغلب آزمودنيها در حقيقت عقيده دارند كه موقعيت براي آنها خطرناك نيست. بنابراين، انجام مطالعة مشخصي كه بتوند توانائي هيپنوتيزم را در واداركردن افراد به رفتار ضداجتماعي كه بدون هيپنوتيزم انجام نميدهند، رد و يا ثابت كند احتمالاً غيرممكن است. براي مرور و بحث ادبيات پژوهشي در زمينه استفاده ضداجتماعي هيپنويستم به گلدن (1986) نگاه كنيد.
عملي نخواهد بود كه همه جزئيات نوشتارهاي فوق را با درمانجويانتان در ميان بگذاريد. بسياري از هيپنودرمانگران صرفاً به درمانجويانشان ميگويند كه هيپنوتيزم نميتواند براي وادار كردن آنها به انجام دادن كاري كه خلاف ميلشان است، به كار برده شود. اين توضيح گرچه ساده و مختصر است، اما در زمينة مطمئن ساختن درمانجو مفيد است.
يكي از نگرانيهاي درمانجو در مورد هيپنوتيزم اين است كه هيپنوتيزم باليني ممكن است شخص را در مقابل نفوذ هيپنوتيزور غيراخلاقي افزايش دهد. واتكينس (1951) گزارش كرده است كه بعضي از آزمودنيها نميتوانند با تلقين هيپنوتيزمي مقاومت كنند خصوصاً اگر قبلاً هم هيپنوتيزم شده باشند. از طرف ديگر، يانگ (1927) دريافت كه آموزش خودهيپنوتيزم توانائي آزمودني را در مقاومت كردن در برابر تلقينپذيري تقويت ميكند. همچنين آرااُز (1981،1982،1985) بحث و بررسي كرد كه چگونه آموزش خودهيپنوتيزم ميتواند در غلبه كردن به خودهيپنوتيزم منفي شخص – يعني پذيرش غيرانتقادي خود تلقينات منفي – بكار برده شود. در سراسر فصول اين كتاب، نمونههائي را در مورد اين كه چگونه درمانجو ميتواند تلقينات منفياش را مشخص كرده و تلقينات مثبت را جايگزين آنها كند، نشان خواهيم داد. مدعي هستيم كه رويكردهاي خويشتنداري در هيپنوتيزم – آنگونه كه در اين كتاب توضيح داده شده – قطعنظر از اين كه تلقينات به صورت هيپنوتيزم باشند و يا بصورت غيرهيپنوتيزم و يا اينكه تلقيناتي از ناحية ديگران باشند و يا از ناحية خود شخص، ميتوانند به درمانجو كمك كنند كه در برابر تلقينات منفي مقاومت نمايند.
اسطورة چهارم : هيپنوتيزم، ذهن را كُند و ضعيف ميكند. درست عكس قضيه صادق است. همانطوري كه در بالا اشاره كرديم، آموزش خودهيپنوتيزم ميتواند به شخص كمك كند تا خويشتنداري زيادي را به دست آورده و در برابر اثرات تلقينات منفي مقاومت خود را افزايش دهد. علاوه براين، شيوههاي هيپنوتيزمي ميتوانند براي غلبه به افسردگي و ترك عادات بد و غلبه به ترس و هراس و برطرف كردن هيجانات و رفتارهاي ناسازگارانه بكار گرفته شوند.
اسطورة پنجم : تنها افراد ساده لوح به هيپنوتيزم پاسخ ميدهند. اين عقيده هم درست نيست چرا كه پژوهشها، نتوانسته است رابطهاي را بين پذيرندگي شيوههائي هيپنوتيزمي و خصيصههاي منفي شخصيتي از قبيل سادهلوحي و وابستگي و سلطهپذيري پيدا كند (به هيلگارد، 1968 نگاه كنيد). تنها توانائي كه به پاسخ دهي هيپنوتيزمي مربوط ميشود توانائي غرق شدن در فعاليتهائي از قبيل تماشاي فيلم، خواندن رمان و پرداختن به نقشگزاري كه مستلزم كارهاي تخيلي است (اسپانوس و باربر، 1974).
اسطورة ششم : «تنها اشخاص كمهوش پاسخ دهي به هيپنوتيزم دارند.» پژوهش، عكس قضيه را تأييد ميكند. همبستگي تقريباً مثبتي بين نمرات عالي آزمونهاي هوشي و تأثيرپذيري از هيپنوتيزم وجود دارد. اين كه چرا افرادي كه عقبماندگي ذهني شديدي دارند در برابر تلقينات هيپنوتيزمي پاسخ دهي زيادي ندارند بدين خاطر است كه هيپنوتيزم نيازمند توانائي تمركز كردن است.
اسطورة هفتم : «تنها افرادي كه آشفتگي هيجاني دارند به هيپنوتيزم پاسخ ميدهند.» اين عقيده هم غلط است. تقريباً هركسي ميتواند تكنيكهاي هيپنوتيزم را ياد گرفته و از آنها استفاده كند ولي افرادي كه اختلال زيادي از قبيل حالات روانپريشي دارند معمولاً براي استفادة از شيوههاي هيپنوتيزم بسيار آشفته و حواسپرت هستند.
شاد و تندرست باشيد : حسين الماسيان